روزی که قرار است برای کارتان، شرایط زندگی، شرایط تحصیلی و آرزوهایتان تصمیم بگیرید، مجموعهای از عقاید و تجربیات گذشته جلو چشمتان خواهد بود. برخی از این تجربیات منطقی و در جای درست قرار گرفتند و برخی از آنها دست و پا گیر و ناشی از عقاید غلط ماست.
تا زمانی که درک درست و مشخصی از عقاید خود نداشته باشید و منصفانه به پندارهای نادرست خود پی نبریم، همین عقاید محدود کننده مانع شما خواهد بود. اگر وسیلهای که در اختیار دارید کارآیی لازم را ندارد و برای تغییر آن اقدام نمیکنید حتما یه جای کار میلنگد. اگر توان مالی تغییر آنرا ندارید لااقل میتوانید دنبال کنار گذاشتن ذره ذره پولهایتان باشید تا در نهایت به وسیلهای که به کارتان میآید دست پیدا کنید.
با این ۵ مرحله، به دنبال راه حل برویم.
اول باورهایی که درباره خودتان یا شرایطتان دارید روی کاغذ بیاورید. هر چه فکر میکنید بنویسید. مثلا اگر فکر میکنید آدم بدشانسی هستید. یا اگر فکر میکنید در امتحانات همیشه ضعیف عمل میکنید. یا اگر فکر میکنید در ارتباطات شکست میخورید. هر عقیدهای که درباره شخص خود دارید یادداشت کنید.
در مرحله بعدی به دنبال مثال نقض بگردید. مثالی که مقابل این عقاید بایستد. خوششانسی یا هر اتفاقی که خلاف عقاید شما باشد را بیابید. سعی کنید این مثالها را در گذشتهها پیدا کنید.
مرحله بعدی مرور ضررهایی است که این باورهای غلط به شما زده. فرصتهایی که به خاطر این باورهای غلط از دست دادهاید. آنها به یاد بیاورید و یادداشت کنید که باورهایتان چه برسرتان آورده.
در مرحله چهارم سعی کنید دلیل به وجود آمدن این باورها را بیابید. تلقین دیگران، اتفاقات تلخ گذشته و وضعیتهای مشابهی میتواند ریشه باورهای غلط شما باشد.
در مرحله بعدی سعی کنید از زاویه دیگری به باور غلطتان نگاه کنید. مثلا شاید آنقدرها هم بدشانس نباشید. یا شاید ایجاد برخی باورهایتان کاملا اتفاقی و بیدلیل بوده و بیجهت در ذهن شما نقش بسته است. در آخر با چند گام به جنگ باورهای غلط خود برویم.
گام اول:
چشم ها را ببندید ودوباره به مرحله چهارم برگردید که ریشه باورتان را شکل داده، این صحنه همان است که موجب شکل گیری آن باور شده است. دراین لحظه تصور کنید که این صحنه در ذهنتان محو میشود، انگار که کسی صحنه را تاریک کرده باشد،حالا تصور کنید که انگار همه این صحنه را جمع کرده و با خود میبرند،صحنه همچنان دور میشود، همین طور که صحنه در حال دور شدن را تعقیب میکنید، کوچک وکوچک تر میشود تا آنجا که دیگر از دیدتان محو میشود، دیگر چیزی نمیبینید، فقط تاریکی است، حالا وقت آن است که از ته دل آه آه بکشید،یک نفس عمیق از اعماق وجودتان.
گام دوم:
حالا چشمتان را باز کنید و عبارتی را روی کاغذ بنویسید،این عبارتی است که دقیقاً نقطه مقابل باور قبلی است، به عنوان مثال بنویسید:عجب آدم خوششانسی هستم! معلوم است که من آدم خوبی هستم! من لایق بهترین ها هستم و… .
گام سوم:
حالا باز هم چشم هایتان را ببندید،خود را در قالب شخصی تصور کنید که این باور های تازه ملکه ذهنش شده ،تصور کنید، در یک غروب زیبای تابستانی کنار دریا قدم میزنید ،آدم لایقی هستید، نقاش زبر دستی هستید که کارش خلق هنر های ماندگار است.
حالا تصورات را واقعی تر کنید، به جزییات صحنه فکر کنید، سعی کنید اشیاء اطراف را لمس کنید صدایشان را بشنوید، دارید لبخند می زنید، یعنی این که دارید از محیط اطراف لذت میبرید.
حالا صحنه روشن وروشن تر میشود،با نگاه به این صحنه شما شاد وخوشنودید.
حالا میتوانید حس خودتان را بازگو کنید؟ عبارت قبلی را یک بار دیگر تکرار کنید، همان باور قبلی را، باور اصلی، همان که در گذشته داشتید، هنوز هم باعث آ زارتان میشود؟ اگر هنوز هم آزرده می شوید، مراحل را تکرار کنید.
باورهایی که تجزیه میشود
هر تجربه به یک باور می انجامد آن باور انگار تکه ای گل است که برای تکمیل مجسمه گلی ای که ما هستیم، لازمش داریم، ما مدام در حال ساختن آدم گلی هستیم،آدم گلی که در تصور،خود ماییم،هر دم تکه ای گل به آن اضافه میکنیم،تا آن جا که فراموش میکنیم همان دست هایی که این مجسمه را ساخته خود ماییم.
هر تکه گل یک باور است،اما ما آن آدم گلی نیستیم، هر باوری مشتمل بر یک منبع است، منبعی که خود مفاهیم را ساخته و بعد آن را به اتفاق بیرونی چسبانده، این منبع قسمتی از خویشتن ماست، خود آگاه ما، اتفاقاتی که در بیرون از ذهن ما به وقوع میپیوندند ،در واقع دارای معانی خاصی نیستند، ما تمایلات خود را به آنها پیوند میزنیم، تا معنی دارشان کنیم.
به یاد داشته باشیم که آن آدم گلی کار خود ماست، پس اگر قرار باشد که سر و صورتش را تغییر بدهیم، باز خود ماییم که باید دست به کار شویم، یا حتی اگر بخواهیم این مجسمه را از بنیان بسازیم، ناشدنی نیست، ما میتوانیم نتیجه را تغییر بدهیم، اگر بخواهیم.
این عمل بستگی به تغییر باورهایمان دارد.
حال آیا میشود گفت که ما در کنترل سرنوشت خود هستیم؟