روانشناسان، مفهومی را پیش کشیدند به عنوان «سلامت روان» و گفتند همان طور که سلامت جسمانی برای انسان مطرح است، سلامت ذهنی و روانی هم برایش مطرح است. امّا مشکلی که درباره سلامت روانی هست این است که، برخلاف سلامت جسمانی، درباره چیستی سلامت روانی وِفاقی وجود ندارد.
در روانشناسی، مفهومی مبهمتر ولغزندهتر از سلامت روانی نیست.
علّت پیچیدگی این مفهوم آن است که در آن، امور ِ ناظر به واقع با امور ِ ناظر به ارزش درهم آمیختهاند و میخواهیم از جمع آنها به مفهوم سلامت روانی برسیم. اما خانم روانشناسی به نام “ماری جاهودا” اولین بار در سال ۱۹۵۶ در کتابی با عنوان ” تصورات گوناگون درباره ِ سلامت روان ” مدعی شده است که از میان آرای مختلف درباره مؤلّفههای سلامت روان، شش مؤلّفه هست که وجه مشترک همه این آراست و اختلاف در مؤلّفههای هفتم به بعد است.
□ به نظرم بهتر است که ما نیز بحث خود را بر اساس این شش مؤلّفه و با فرض قبول آنها پیش ببریم و بعد نتیجه بگیریم که بهترین نظامهای اخلاقی آنها هستند که به این شش مؤلّفه یاری برسانند.این شش مؤلفه بهاختصار از این قرارند:
۱) عزّت نفس
یعنی اینکه انسان، به لحاظ اخلاقی در هر مرتبه هم که باشد، نزد خود خفیف نباشد و خود را دارای ارزش بداند. فرق عزّت نفس با تکبّر در این است که عزّت و خفّت نفس اساساً در مقایسه خود با دیگری به دست نمیآید، بلکه فقط در نگاه به خود حاصل میشود، اما تکبّر وقتی پیش میآید که انسان خود را با دیگری مقایسه کند. بنابراین، ممکن است انسان عزّت نفس داشته باشد اما تکبّر نداشته باشد، یعنی اصلاً ثروت ِ روانی و اخلاقی خود را بالاتر از دیگری نمیداند، اما همین مقدار را که دارد ارج مینهد. به عبارت دیگر، انسان در این حالت به بودهها و داشتههای روانی و اخلاقی خود ارج مینهد بدون اینکه آنها را با دیگری مقایسه کند.
۲) یکپارچگی ِ روانشناختی
یعنی اینکه کلّ وجود انسان یک آهنگ را کوک کرده باشند. به عبارت دیگر، یعنی عقاید و باورها، احساسات و عواطف و هیجانات، خواستهها، گفتار و کردار هر فرد که سازنده شخصیّت و منش او هستند با هم هماهنگ باشند و به تعبیر خیلی جالب ِ عیسی، خانههای درونش تجزیه نشوند.
۳) خودفرمانروایی ِ شخصی
که شامل همه رأی ها و تصمیمات میشود و غیر از خودفرمانفرمایی اخلاقی است، که فقط شامل رأی ها و تصمیمات اخلاقی است، یعنی انسان در مقام نظر و عمل تابع و تسلیم اقتضائات خود باشد، نه تابع و تسلیم اقتضائات دیگری. به عبارت دیگر، یعنی اگر انسان اتّخاذ ِ رأیی در مقام نظر و تصمیمی در مقام عمل میکند واقعاً مجموعه ادراکات وجود او اقتضای این رای یا تصمیم را داشته باشند.
۴) خودشکوفایی
یعنی اگر انسان استعدادی را در خود دید سعی کند آن را شکوفا سازد و بالقوّهگی هایش را بالفعل سازد. البته درست است که به قول ِ روانشناسان ِ رشد، هیچ انسانی نمیتواند همه استعدادهای خود را به فعلیّت برساند، اما لااقل آنقدر که میتواند تلاش کند.
۵) سازواری ِاجتماعی
یعنی انسان بتواند در جامعهای که عقاید، احساسات و عواطف و هیجانات و خواستههای هیچ کس در آن جامعه مثل او نیست با نرمی در کنار دیگران زندگی کند و به بیشترین حدّ ممکن، زندگی مسالمتآمیز داشته باشد، نه اینکه اختلاف ِ عقیده با دیگران باعث جدایی عاطفی شود و انسان با کوچکترین تفاوت بگوید راه من از راه شما جداست و به این ترتیب خود را دچار انزوای روانشناختی کند.
۶) شناخت های واقعگرایانه داشتن
کسانی که سلامت روانی دارند به طور مطلق از اوهام، خرافات، هذیانات، سخنان نامدلّل، سوگیری ها و پیشداوری ها گریزاناند و میکوشندتا آنجا که میتوانند عالَم ِواقع را چنان که هست وارد ذهن خود کنند نه چنان که دوست دارند. به عبارت دیگر، آرزواندیشی ندارند و نمیگویند چون آرزو دارم که الف ب باشد ، پس الف ب است. یکی از علائم این شناخت این است که چنین کسی همیشه پنجرههای ذهنش را باز میگذارد تا بادهای مخالف به او بوزند و از این رو به این حالت «سعه ِصدر» نیز گفتهاند.
پکیج اعتمادبه نفس (من دوست داشتنی در۲۱ روز)
برای دانلود رایگان این فایل، ابتدا آنرا به سبد خرید اضافه نمایید .
لینک پکیج