توهم دانش: چرا ما هیچگاه تنها فکر نمیکنیم؟
هوشمندی بشر ناشی از توزیع دانش در میان انسانهاست که سبب میشود تصور کنیم بیشتر از آنچه میتوانیم، میدانیم.
آیا میدانید سیستم توالت چگونه کار میکند؟ از نحوهی کار دوچرخه یا زیپ چه میدانید؟ بیشتر افراد، در بهترین شرایط تنها میتوانند به نیمی از اینگونه پرسشها پاسخ دهند. آنان سعی میکنند اختراعات اصلی را توصیف کنند و اختراعات پیچیدهتر یا کم اهمیتتر را کنار بگذارند. اما همین مردم، با وجود بیاطلاعیشان، به نحوی، دنیایی جدید را خلق و هدایت میکنند. کتاب توهم دانش، که به تازگی انتشار یافته، درصدد مقابله با این تناقض آشکار است: این که اندیشهی انسان در عین قدرتمندی، چگونه ممکن است تا این حد سطحی باشد؟
استیون اسلومن و فیلیپ فرنباک، دانشمندان علوم شناختی، در کتاب خود از نظریهی تکامل و روانشناسی نیز کمک گرفتهاند. آنان استدلال میکنند که ذهن تکامل یافته می تواند تا کمترین پردازش ممکن را انجام بدهد و این امر قابلیت انسان را افزایش میبخشد. از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و در صورت همکاری کردن (به هر شکل ممکن) تکامل مییابد، سرچشمهی تواناییهایش نیز بیرون از خود اوست. در نتیجه میتوان گفت که انسان اصالتاً به صورت محدود میاندیشد و اطلاعات اندکی را در مغز خود ذخیره میکند. در عوض، این امر سبب میشود که دانش به شکل وسیعی در سراسر جامعه منتشر شود (جامعهای که اعضای آن اغلب متوجه این موضوع نیستند).
این دو نویسنده چنین حالتی را توهم شناخت[۱] مینامند، و آن را با آزمایشی ساده نشان میدهند. از افراد مورد آزمایش[۲] خواسته شد تا ابتدا درک خود را از یک وسیلهی روزمره (مانند توالت، زیپ، یا …) ارزیابی کنند، سپس گزارش دقیقی از نحوهی کار آن وسیله بنویسند، و در نهایت دوباره به درک خود از همان وسیله نمره بدهند. نمرهی این خودارزیابیها تقریباً همیشه پایین بوده است. اسلومن و فرنباک این اثر را در مورد همه چیز مشاهده کردند؛ از توالت و دوچرخه گرفته تا موضوعات پیچیده سیاسی. آنان معتقدند که توهم شناخت وجود دارد، چرا که انسانها بخشی از کندوی ذهن[۳] تکامل یافتهاند، و به صورت شهودی، چنان در همکاری با هم مهارت دارند که مرز بین ذهنهایشان دیگر قابلتشخیص نیست.[۴] اقتصاددانان و روانشناسان در مورد «آفت علم[۵]» چنین میگویند: برای آن دسته از افراد که چیزی را میدانند دشوار است که تصور کنند شخص دیگری آن چیز را نمیداند. توهم دانش تأثیر دیگری نیز بر جای میگذارد: اینکه سبب میشود مردم تصور کنند اگر به چیزی علم دارند به این خاطر است که دیگران هم عالم به آن هستند.
این کندوی ذهن، با وابستگی متقابل یکپارچه و قابلیت بهاشتراکگذاشتن تخصص، زمانی به انسان در شکار ماموت کمک میکرد و در حال حاضر او را به فضا میفرستد. اما این توانایی ذهن، در سیاست باعث بروز مشکلاتی میشود. هر چند استفاده از وسیلهای مانند توالت، بدون شناخت کامل آن، امری بیضرر است، اما تغییر نظام مراقبتهای بهداشتی بدون شناخت آن، مسلماً زیانهایی را در پی خواهد داشت. با این حال، انسانها اغلب در مورد موضوعاتی که بهخوبی نمیشناسند، با قاطعیت نظر میدهند و در زمینهی رسانههای جمعی، یعنی جایی که پر است از دوستان و پیروان همسلیقه، اینگونه اظهارنظرها شدت بیش تری میباید. برای کسی که دچار چنین توهمی شده است، بهدشواری میتوان استدلال کرد که دیگران نظرات او را (قبلاً) حلاجی کردهاند، و بعید است که صرفاً ارائهی دلیل بتواند عقایدی را تغییر دهد که ریشه در ارزشها و گروهاندیشی یک جامعه دارد.
اسلومن و فرنباک محتاطانه اعلام میکنند که هر چند واداشتن انسانها به مقابله با توهم شناخت، سبب میشود که اظهاراتشان را تعدیل کنند، اما ممکن است آثاری منفی هم در بر داشته باشد و منجر به واکنش بد این افراد نسبت به احساس نادانیشان شود. البته این دو هیچ راهحلی برای رفع آن ارائه نمیدهند.
«توهم دانش[۶]» هم بدیهی است و هم ریشهدار: به این معنی که هر چند در مورد محدودیتهای ذهن انسان تردیدی وجود ندارد، ولی ما به ندرت به این محدودیتها میاندیشیم. توهم دانش قطعاً وجود دارد، اما در اهمیت آن مبالغه شده است. با اینکه پاسخ به نخستین پرسش این نویسندگان (چگونه ممکن است افکار انسان در عین قدرتمندی، تا این حد سطحی باشد؟) در واقع همان کندوی ذهن است، اما باید گفت که آنان در تلاشهای خود برای تبدیل این پدیده به موضوعی محوری در روان شناسی انسان، نگرشی بطلمیوسی دارند. هر چند که جهل انسان نسبت به برخی موضوعات، اساسیتر و مهمتر از توهم شناخت اوست، این دو در بحبوحهی هیجانات اجتماعی و اخبار جعلی، بر ضرورت فروتنی تأکید میکنند: «به دانش خود، و خرد اطرافیانتان با دیدهی تردید بنگرید.»
[۱] Illusion of understanding
[۲] این مطالعه در میان دانشجویان دانشگاه ییل انجام شد- م
[۳] Hive mind کندوی ذهن یا همان فراذهن و ذهن جمعی که امروز محقق شده است و مجموعهی آن چیزی است که با نام فضای سایبر شناخته میشود. همین ذهن جمعی و عمومی جدید است که معیار و میزان علم و دانش بشری و منبع همهی پرسشهای انسان شده است. انسان امروز، هر پرسشی که داشته باشد، آن را «سرچ میکند» و با «بحث» در این ذهن جمعی، به پاسخ میرسد و همان پاسخی را درست میپندارد که این ذهن جمعی مشترک، به او عرضه میکند- م
[۴] اسلومن و فرنباک میگویند ما آنقدر خوب همکاری میکنیم که گاهی برایمان سخت است که مشخص کنیم دانستهی ما کجا تمام میشود و دانستهی دیگری شروع میشود- م
[۵] Curse of knowledge نوعی جانبداری شناختی است و وقتی رخ میدهد که یک فرد در هنگام برقراری ارتباط با دیگران ندانسته تصور میکند که دیگران دارای زمینهای در شناخت موضوع مورد نظر هستند- م
[۶] Knowledge illusion