همیشه بعد از تماشای یک ویدیوی انگیزشی حس میکنید که میخواهید دنیا را به دست بگیرید. انرژی خیلی زیادی دارید میتوانید تصور کنید که چطور به اهدافتان میرسید و تصمیم میگیرید که شروع به کار کنید. اما بیست دقیقه بعد همه آن را فراموش میکنید! دوباره همان احساس تنبلی و کرختی به سراغتان میآید. به همین دلیل هم فقط داشتن انگیزه کافی نیست. شما باید زندگی تان را طوری تنظیم کنید که فارغ از هیجان زیاد، اراده انجام کاری را داشته باشید.
جناب جردن پیترسون دقیقاً همین کار را میکند. او ۱۲ قانون معرفی کرده که به شما کمک میکند به زندگی تان نظم دهید. در اینجا من فقط ۷ مورد از آنها را توضیح میدهم که مطمئن هستم که باعث حفظ انگیزه و نظم شما میشود.
قانون اول: با کسانی که بهترین ها را برایتان میخواهند دوست شوید. یادتان است وقتی بچه بودید همه بچه های همسایه دوستتان بودند و هر روز هم با هم بازی میکردید؟ لازم نبود که به هم زنگ بزنید، فقط بیرون میرفتید و با هم بازی میکردید. و اگر نمیتوانستید هم لازم نبود به کسی توضیح دهید.
این بهترین نوع رابطه دوستانه است که میتوانید داشته باشید. اما بعد از ۲۰ سالگی فقط با ۵ یا ۶ تا از بهترین هایشان در ارتباط ماندید! دیگر هر روز هم با هم بازی نمیکنید. اما احتمالاً هر هفته با هم بیرون میروید.
هر چه به ۳۰ سالگی نزدیک میشوید دلتان میخواهد که زمان بیشتری را با دوستانتان بگذرانید. اما با وجود مسئولیت هایی که دارید کمتر فرصت دیدن یکی دو تا از دوستانتان را که هنوز با آنها در ارتباط هستید را پیدا میکنید.
شما فکر میکنید دوستانتان را آگاهانه انتخاب میکنید اما از خیلی جهات این طور نیست. شما دوست هستید چون به یک مدرسه رفتید و در یک کلاس هم درس میخواندید. شاید اولین روز دانشگاه دوستتان اولین کسی بود که با او حرف زدید. و یا شما دوست هستید چون با هم همسایه بودید، با هم شروع به حرف زدن کردید و به مرور زمان هم به یک رابطه دوستانه تبدیل شده است.
مشکل این است که امکان دارد که آنها بهترین افراد در اطراف شما نباشند. اما اولین کسانی بودند که ملاقات کردید و چون هر چقدر که بزرگتر میشوید دوست پیدا کردن سختتر میشود، فقط به آنها میچسبید. چون این راحتتر است.
دوستان شما تأثیر زیادی روی زندگی تان میگذارند پس اگر آنها واقعاً بهترین ها را برای شما نخواهند، حسادتشان میتواند به شما آسیب بزند. به یاد داشته باشید اجازه ندهید زمان دوستی ها شما را تعریف کند. اگر کسی منفی نگری را به زندگی شما وارد میکند، از رها کردن و پیدا کردن دوستان جدید نترسید. دنیا پر از آدم های خوبی است که میتوانند زندگی شما را بهتر کنند.
قانون دوم: قبل از اینکه از دنیا انتقاد کنید رفتار خودتان را اصلاح کنید. یک روز که با دوستانم بیرون بودم، یکی از آنها شروع کرد به صحبت کردن درباره اینکه چطور میلیاردر ها دارند دنیا را نابود میکنند. آنها مشاغلی را از بین میبرند، با کارمند هایشان بدرفتاری میکنند، به محیط زیست آسیب میزنند و باعث تغییر شرایط آب و هوایی هم حتی میشوند.
نمیخواهم در اینجا از کسی دفاع کنم چون به نوعی همه اینها واقعیت است. دنیا همه اش هم گل و بلبل نیست. اما سوالی که پیش میآید این است که شما با انتقاد کردن میخواهید به چه چیزی دست پیدا کنید؟ ممکن است باعث شود که احساس خوبی نسبت به خودتان پیدا کنید. با این حال باید بدانید که شما بخشی از آن مشکل هستید.
آیا واقعاً شما به جای حمل و نقل عمومی از ماشین شخصی استفاده نمیکنید؟ و باعث آلودگی هوا نمیشوید؟ چطور است که شما راه متفاوت تری را انتخاب کنید! به جای انگشت گرفتن سمت دیگران از خانه خودتان شروع کنید. البته شما هرگز نمیتوانید بی نقص باشید. اما میتوانید سعی کنید که چیز های زیادی در اطراف خودتان را تغییر دهید.
آیا از درآمدتان راضی نیستید؟ ببینید به اندازهای که باید، برای کارتان تلاش میکنید؟ حوب احتمالاً نه! از تمام فرصت هایی که به شما داده شده استفاده کردید؟ فکر میکنم جوابتان را میدانم؛ آیا مشکل سلامتی دارید؟ آیا واقعاً عاداتی دارید که سلامتی شما را تحدید میکند؟
یک شخص گفت: اگر هر کسی تلاش کند انسان بهتری باشد جهان به طور خودکار به سمت بهتر شدن تغییر میکند.
قانون سوم: خودتان را با کسی که دیروز بودید مقایسه کنید نه با کسی که امروز هستید. ما معمولاً خودمان را با کسانی که از ما بهتر هستند مقایسه میکنیم. شما برای اولین بار در کل زندگی تان وارد باشگاه میشوید و چند ساعت هم ورزش میکنید. اما یک نفر دیگر به باشگاه میآید و فقط نیم ساعت ورزش میکند! اما هیکل او خیلی بهتر از شماست. خیلی مسخره است که خودتان را با او مقایسه کنید. اما خوب اغلب ما این کار را انجام میدهیم.
سوالی که باید از خودتان بپرسید این است که آیا من نسبت به دیروز خودم بهتر شدم؟! آیا واقعاً فرد بهتری شدم؟ آیا کاری کردم که ذرهای باعث پیشرفت من شود؟ اگر پاسختان منفی است پس باید احساس خیلی بدی نسبت به خودتان داشته باشید. چون یک روز کامل را بدون هیچ پیشرفتی گذراندید.
هیچ مشکلی نیست اگر از نظر مالی از دوستتان پایین تر باشید، یا از نظر جسمی ضعیف تر باشید. شما منحصر به فرد هستید. شما شرایط متفاوتی دارید. از یک پدر و مادر متفاوت و جایی متفاوت و با ویژگی های کاملاً متفاوت به دنیا آمدید.
قانون چهارم: صاف بایستید و شانه هایتان را به عقب بدهید. در مدرسه همیشه حداقل یک بچه هست که مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. چون همیشه یک درنده وجود دارد که به دنبال قربانی هایش میگردد. این شخص به طور تصادفی مورد آزار قرار نمیگیرد؛ چون شما کسی را که از خودش دفاع میکند را که اذیت نمیکنید.
بنابراین وقتی با شانه تکیده قدم بر میدارید، تصویر یک فرد ضعیف که نمیتواند از خودش دفاع کند را میسازید. حتی وقتی بزرگتر میشوید تصویری که از خودتان ساختید بیشترین تأثیر را در نحوه برخورد اطرافین با شما دارد.
با صاف و محکم ایستادن میتوانید این پیام را بدهید که اگر کسی به شما آسیب بزند جوابش را میدهید. همچنین به این معنی است که مسئولیت سخت زندگی را هم با چشمان باز درک کردید. مردم تصور میکنند که شما شایسته و توانمند هستید و اعتماد به نفستان بالا میرود.
مکالمات شما بهتر میشود و مکث های کمتری خواهید داشت و این باعث میشود افراد بیشتری را ملاقات کنید. با آنها تعامل داشته باشید و آنها را تحت تأثیر قرار دهید. انجام این کار نه تنها باعث افزایش احتمال وقوع اتفاقات خوب خواهد شد بلکه باعت میشود از وقوع این احتمالات احساس خیلی بهتری داشته باشید.
قانون پنجم: چیزی را دنبال کنبد که هدفمند باشد. معمولاً در زندگی به کار هایی که از طریق آنها هزینه هایمان را میپردازیم، اولویت میدهیم. من هم به خاطر این کسی را سرزنش نمیکنم مخصوصاً وقتی که مسئولیت هایی روی دوش شماست. شما هم خانواده و بچه دارید.
بنابراین مهم نیست که سر کار چه کاری انجام میدهید. تا زمانی که از پس هزینه های خانواده بر میآیید، اصلاً مهم نیست. اما چیزی که اتفاق میافتد مخصوصاً در دراز مدت این است که در درون احساس نوعی خلاء میکنید که باعث افسردگی تان میشود.
من نمیخواهم بگویم کاری که دوست دارید انجام دهید. چون خیلی از مردم متأسفانه در زندگی شان هیچ وقت به آن دست پیدا نمیکنند. بعضی وقت ها هم تقصیر شما نیست. شرایط ممکن است شما را مجبور کند که مسیر متفاوت تری را طی کنید.
بعضی وقت ها افراد نمیدانند که چه چیزی میخواهند؟! چه چیزی باعث احساس رضایت و خوشحالی شان میشود؟ اما حداقل اگر کاری هدفمند انجام دهید، این احساس را خواهید داشت که زندگی تان اهمیت دارد! و اینکه شما فقط زندگی نمیکنید. بلکه دنیا را کمی بهتر میکنید.
قانون ششم: تصور کنید طرف مقابل تان چیزی را میداند که شما نمیدانید. اگر چیزی که میدانستید کافی بوده و نیازی هم به اطلاعات دیگر نداشتید، زندگی تان باید بی عیب و نقص میبود. خوب پس شما دیگر دچار مشکل و بحران نمیشوید؟ آیا واقعاً بعضی وقت ها تصمیمات اشتباهی نمیگیرید و شکست هم نمیخورید؟ آیا از موقعیت های مالی و شغلی تان راضی هستید؟ افسرده و مضطرب هستید؟ میدانید چرا؟ چون شما نادان هستید.
هنوز چیز های زیادی وجود دارد که نمیدانید. کسی هم که با شما صحبت میکند چیز هایی میداند که شما نمیدانید. چون او زندگی کاملاً متفاوتی داشته است. چیز های متفاوتی را تجربه کرده و کسانی را ملاقات کرده که شما نکردید.
پس به جای تبدیل کردن هر مکالمه به یک بحث، همیشه فرض کنید کسی که به حرف هایش گوش میدهید، چیز هایی را بداند که شما نمیدانید.
قانون هفتم: در گفتار خودتان دقیق باشید. تصور کنید با درد از خواب بیدار شدید. طوری مریض هستید که انگار در حال مرگ هستید. اگر در مورد دردتان با دکتر صحبت نکنید، بیماری شما ناشناخته باقی میماند. و باید به مهارت دکتر در تشخیص تکیه کنید. پس شانس بهبودی شما به شدت پایین میآید. اما اگر با دکتر صحبت کنید تمام این حدس و گمان های وحشتناک از بین میروند و بیماری شما تشخیص داده میشود.
بیشتر مشکلات ما نتیجه سوء تفاهم هاست. چند خانواده از هم پاشیده شده به خاطر اینکه در مورد چه چیزی هایی که در رابطه شان دوست نداشتند حرف نزدند! چند بار تا حالا مکالمهای را شروع کردید و منجر به بحث دربارۀ چیزی کاملاً متفاوت شده است! به حرف هایی که به خودتان و دیگران میگویید دقت کنید. کلمات را با دقت انتخاب کنید.
با به کارگیری این هفت قانون در زندگی، زندگی تان نظم پیدا میکند و به شما کمک میکند متمرکز و با انگیزه اهدافتان را دنبال کنید.
نرگس فولادلو