#جول_اوستین
#قسمت_سوم
حرفها و نطر ما به واقعیت تبدیل می شود، جایی که امروز هستیم ناشی از تفکر ما راجع به خودمان و تلاش مان می باشد
جول در مورد این توضیح میدهد :
شروع کنیدخودتون رو سالم، قوی، با استعداد، زیبا و جوان خطاب کنید
هر روز صبح در آینه نگاه کنید و بگویید: صبح بخیر، تو خیلی خوشگل هستی
برادرم “پائول” تو باید این کار را هر ساعت انجام دهی
گاهی اوقات وقتی ما زیاد سفر می کنیم و گرفتار هستیم “ویکتوریا” با من به کلیسا میآید و میگوید: “جول” من خیلی خسته هستم به من نگاه کن. میتونی ببینی چقدر چشمهایم قرمز شده اند؟
من همیشه می گویم: نه “ویکتوریا” تو خوشگل هستی
مثل همیشه عالی
او میگوید: نه “جول” من خوشگل نیستم
من تو را میشناسم، میدانم که تو به من نمی گویی
او راست میگوید! من نمیخواهم از “شکست” حرف بزنم
من می خواهم از ” پیروزی ” برای زندگی او صحبت کنم
می خواهم بدانم که چه کار خواهد کرد اگر من بگویم : آره! تو اصلاً خوب به نظر نمی رسی
من باهوش تر از این ها هستم
من مردی را میشناسم که همیشه نگران این است که بیماری آلزایمر بگیرد
چتدین نفر در خانواده اش این بیماری را داشته اند
پدربزرگش، عموی بزرگش و…
او تازه به پنجاه سالگی رسیده بود
ولی همیشه راجع به اینکه چه چیزی ممکن است اتفاق بیفتد صحبت می کرد
او به من گفت که چگونه برای اینکه کسی از من مراقبت کند برنامهریزی کرده است
همه چیز را مرتب کرده است
البته این خوب است که حواسمان را جمع کنیم
اما اگر سراغ این بروید که کی این بیماری را می گیرید
و برایش برنامهریزی کنید
بیشتر این طور به نظر میرسد که شما ناامید شده اید
شما دارید ان را فرا می خوانید
مثل این می ماند که برای آن دعوت نامه میفرستید