یادم است زمانی که دانشجو بودم، بعد از دیدن یک فیلم یا یک سخنرانی انگیزشی خیلی تحت تأثیر قرار میگرفتم. هیجان زده و پر انرژی میشدم، احساس میکردم به اهدافم میرسم، تصمیم می گرفتم سخت تلاش کنم تا به آنها برسم! اما این احساس زیاد طول نمیکشید.
صبح روز بعد دوباره احساس تنبلی و بی انگیزگی به سراغ من میآمد. مطمئن هستم که این فقط مشکل من نیست. یادم است یک روز وقتی داشتم به زندگی ام فکر میکردم، با خودم گفتم چه اتفاقی میافتاد اگر ۵ سال گذشتۀ زندگی ام هر روز از زمانم استفاده خوبی کرده بودم؟! زندگی ام امروز چطور بود اگر یک روز را هم از دست نمیدادم؟ قطعاً به بیشتر برنامه هایم میرسیدم و امروز زندگی کاملاً متفاوتی داشتم.
آن روز به خودم قول دادم که از امروز به بعد دیگر هیچ وقت تنبلی نمیکنم. و تا ۵ سال آینده یک زندگی ای که میخواهم داشته باشم را میسازم. اما متأسفانه….. درست حدس زدید نتوانستم زمان زیادی انگیزۀ خود را حفظ کنم!
چند روز بعد از آن را صرف تجزیه و تحلیل خودم کردم. شروع کردم به فکر کردن و سعی کردم بفهمم دقیقاً چرا تنبل هستم؟ و نمیتوانم زمان زیادی با انگیزه باشم! میدانم این کار بیشتر شبیه این است که بهانه ای برای از زیر کار در رفتن پیدا کنم؛ اما من به این فکر میکردم که اگر این مشکل را حل کنم، زندگی ام از این رو به این رو میشود.
شاید باورتان نشود اما راه حل را پیدا کردم! دلیل اینکه من انگیزه ام را سریع از دست میدادم، این بود که خیلی روی اهدافم تمرکز میکردم! میدانم عجیب است اما صبر کنید تا برایتان توضیح بدم.
وقتی هدفی تعیین میکنید که ۳ یا ۵ سال با آن فاصله دارید، به نظر میرسد که همیشه وقت دارید که به آن برسید. این امید را به شما میدهد که روزی به آن میرسید و زندگی ای که میخواهید را خواهید داشت. این طرز فکر یک فرد معمولی است.
من سخت کار میکنم، پول زیادی به دست میآورم، چند منبع درآمد میسازم و بعد از زندگی ام لذت میبرم. اما چیزی که در واقع اتفاق میافتد این است که هر بار با رسیدن به مرحلۀ تازه ای از زندگی نا امید میشوید. چون این چیزی نبود که توقع آن را داشتید. پس به خودتان میگویید “بسیار خوب” وقتی به مرحلۀ بعدی رسیدم میتوانم به زندگی رؤیایی خودم دست پیدا کنم.
درست مثل وقتی که به مدرسه میرفتید مشتاقانه منتظر بودید تا به دانشگاه برید و بتوانید بیشتر از زندگی تان لذت ببرید. اما وقتی وارد دانشگاه میشوید؛ این بار میگویید وقتی فارغالتحصیل شوم، راحت میشوم! ولی همه مان میدانیم که بعد از آن چه اتفاقی خواهد افتاد… بله، زندگی حتی سخت تر هم میشود.
وقتی یک کسب و کار را شروع میکنید باز هم همان حرف ها را به خودتان میزنید. وقتی کار دومم را شروع کنم، جریان پول به زندگی ام سرازیر میشود.
نکتۀ جالب این است که شما ممکن است تا آن روز شاید زنده نباشید! خوب راه حل چیست؟ خیلی ساده است؛ آن زندگی عالی و هیجان انگیز را امروز شروع کنید نه فردا، نه سال دیگر، نه وقتی فارغالتحصیل شدید، بلکه همین حالا. چرا؟ چون شما به زودی خواهید مرد!
مرگ دقیقاً همان چیزی است که به زندگی معنا میبخشد. الان ممکن است با خودتان بگویید که این مزخرف است. اما فقط به آن فکر کنید. فقط به آن فکر کنید. این حقیقت که شما زمان محدودی روی زمین دارید میتواند بزرگترین انگیزۀ شما باشد. و چه چیزی میتواند تأثیرگذار تر از این باشد که اگر امروز آن زندگی خارقالعاده را تجربه نکنید امکان دارد دیگر هیچ وقت این شانس را نداشته باشید!
یکی از بزرگترین چیز هایی که از اِستیو جابز یاد گرفتم این است که هر روز صبح قبل از اینکه روزم را شروع کنم به آیینه نگاه میکنم و به خودم میگویم اگر امروز روز آخر زندگی ام باشد آیا واقعاً میخواهم آن را با تنبلی و بطالت بگذرانم، یا میخواهم بلند شوم و بهترین زندگی را بسازم؟
و این دقیقاً چیزی است که برای بقیه روز در ذهن ام نگه میدارم. چالش هایی که روزانه با آنها رو به رو میشوید هرگز از بین نمیروند. به شما قول میدهم حتی اگر میلیاردر هم شوید، باز هم با این چالش ها رو به رو خواهید شد. پس به جای فرار از آنها، آنها را قبول کنید و آنها را تبدیل به بخشی از زندگی تان کنید. و به این شکل میتوانید همیشه انگیزه تان را حفظ کنید.
نرگس فولادلو