بسیاری از افرادی که معتقدند در زندگی خودشان موفق بودهاند و این موفقیت را مدیون تربیت درست و رفتار بجای والدینشان هستند….
به جرات میتوان گفت امروزه، نسخههای قدیمی در مورد تربیت فرزند و نحوه ارتباط با او، مخصوصا در سنین نوجوانی و جوانی جوابگو نیست. بسیاری از افرادی که معتقدند در زندگی خودشان موفق بودهاند و این موفقیت را مدیون تربیت درست و رفتار بجای والدینشان هستند، وقتی که فرزندانشان به سنین نوجوانی و جوانی میرسند، متوجه میشوند پیروی از همان روش تربیتی که در مورد خودشان موفق بوده، حداقل در مورد پارهای از مسائل موثر واقع نمیشود.
واقعیت این است که بهترین روش محافظت از فرزندان، امروزه دیگر کنترل لحظهبهلحظه و محدود کردن آنها در دایرهای که برایشان تعریف میکنیم، نیست چون از سنین نوجوانی به بعد، دیگر قادر به انجام این کار نخواهیم بود. در این سن اگر به کنترل بیش از حد و ورود به حریم خصوصی آنها ادامه دهیم، ناخواسته از آنها فاصله میگیریم و برخلاف آنچه که هدفمان بوده، آنها را به سمت پنهانکاری سوق داده و در معرض آسیبهای بیشتر قرار میدهیم.
پس چگونه میتوانیم از نوجوانان و جوانان خود محافظت کنیم؟
سوال مهمی که پرسیده میشود این است که در صورت کنترل نکردن دقیق و راه نیافتن به حریم خصوصی، چطور میتوانیم از سالم بودن روابط فرزندمان مطمئن شویم و بهموقع از آسیبهای احتمالی پیشگیری کنیم؟
باید گفت انسانها برای مقابله سازگارانه با استرسها، موقعیتهای مختلف و تعارضهای زندگی به روشهایی نیاز دارند که آنها را در حل مسائل یاری میکند. این موارد همان مهارتهای زیربنایی هستند که در دوران نوجوانی و در فرایند تحول توسط والدین و محیط زندگی در فرد شکل میگیرند. به جرات میتوان گفت بهترین کاری که والدین میتوانند برای نوجوانانشان انجام دهند و آنها را در برابر مسائل و مشکلات پیش رویشان، رویینتن کنند، آموختن همین مهارتهای ۱۰ گانه زندگی به آنهاست. جوانی که مجهز به این سلاح پرقدرت باشد دارای عزت نفس و خودکارآمدی است که باعث میشود نیاز به کنترل لحظه به لحظه و گوشزدهای دائمی نداشته باشد، اما این مهارتهای زندگی کداماند؟
آشنایی با مهارتهای زندگی ۱۰ گانه
این برنامه را از دهه ۱۹۸۰ ژیلبرت بوتوین در آمریکا بهعنوان مدلی برای پیشگیری از مصرف الکل و مواد مطرح کرد و در اگوست ۱۹۹۳ از طرف یونیسف بهعنوان مدلی برای پیشگیری از آسیبهای روانی-اجتماعی معرفی شد. از آن زمان تا امروز آموزش مهارتهای زندگی در کشورهای بسیاری به کار بسته شده و نتایج حاصل از یاد گرفتن و به کار بستن آن حاکی از تاثیر مثبت آن در پیشگیری از انواع مشکلات روانی، اجتماعی و خانوادگی بوده است.
مهارتهای زندگی بر تلقی افراد از کفایت خود یعنی بر اعتماد بهنفس و عزت نفس آنها اثر دارند بنابراین نقش مهمی در سلامت روان ایفا میکنند.
این مهارتها عبارتاند از:
۱٫ توانایی تصمیمگیری
۲٫ توانایی حل مساله
۳٫ توانایی تفکر خلاق
۴٫ توانایی تفکر نقادانه
۵٫ توانایی برقراری رابطه موثر
۶٫ توانایی برقراری رابطه بینفردی سازگارانه
۷٫ توانایی آگاهی از خود
۸٫ توانایی همدلی با دیگران
۹٫ توانایی مقابله با هیجان
۱۰٫ توانایی مقابله با استرس
همانطور که از عناوین پیداست، کسب این مهارتها موجب رشد و پیشرفت فردی و اجتماعی میشود و فرد به حقوق انسانی خود آگاه خواهد شد. به این ترتیب از بسیاری از مشکلات اجتماعی پیشگیری میشود و ارتقای سلامت روانی را به دنبال خواهد داشت.
در این مطلب شما را با مهارت حلمساله که یکی از مهمترین مهارتهاست، آشنا میکنیم .
حلمساله درواقع یکی از مهمترین فرایندهای تفکر است که به افراد کمک میکند مقابله موثری با مشکلات و چالشهای زندگی داشته باشند.
هدف از آموختن این مهارت به فرزندان، کمک به آنها برای شناخت هر چه بهتر خود، برقراری روابط بینفردی مناسب و موثر، کنترل هیجانات، مدیریت داشتن بر شرایط تنشزا و حل کردن مسائل و مشکلات است.
اگر ما والدینی باشیم که در مقابله با مشکلات، قادر به پیدا کردن راهکار مشخصی برای حلمساله خود نباشیم و برخورد درستی با مساله خود نکنیم، چطور میتوانیم از نوجوانان و جوانانمان چنین توقعی داشته باشیم؟ روانشناسان معتقدند حلمساله، یک فرایند است و فرد باید مراحلی را در این دوره طی کند.
متخصصان علوم رفتاری نیز معتقدند میتوان با پیچیدگی مسائل- به هر اندازه که باشد- به کمک یک ساختار طبقهبندیشده، برخورد کرد. این ساختار چندمرحلهای به افراد کمک میکند هنگام مواجهه با مشکل، مساله را از قالب کلی خارج و آن را به اجزایش تقسیم کنند. به این ترتیب مساله از حالت کلی، رعبآور و غیرقابلحل بودن خارج میشود و به اجزای قابلفهم و قابلحل، تفکیک خواهد شد.
مراحل فرایند حلمساله
این مراحل عبارتاند از:
۱٫ تعریف و شناسایی مشکل
۲٫ پیدا کردن راهحلهای مختلف
۳٫ تصمیمگیری
۴٫ بازنگری
اینک به توضیح و تبیین هر یک از مراحل حلمساله میپردازیم:
۱٫ تعریف مشکل
اولین مرحله، تبیین دقیق مشکل است؛ یعنی ابتدا باید مساله تعریف شود. در این مرحله، فرد ابتدا باید از خود بپرسد چه راهحلهایی برای این مشکل وجود دارد و سپس سعی کند همه راهحلهایی را که به ذهنش میرسد، حتی اگر عملی به نظر نمیرسند، بیان کند. این کار را والدین میتوانند به کمک فرزندانشان انجام دهند تا آنها بتوانند از طریق الگوبرداری از والدین این کار را یاد بگیرند.
اگر فرد دقیقا نداند چه مشکلی وجود دارد، طبعا امکان حل آن کاهش مییابد و ممکن است وقت زیادی را صرف اضطراب حاصل از سردرگمی کند تا حل یک مشکل.
متخصصان معتقدند مسائل را میتوان به ۴ گروه تقسیم کرد:
• مسائل مهم و غیرفوری
• مسائل فوری و غیرمهم
• مسائل مهم و فوری
• مسائل غیرمهم و غیرفوری
مسائل مهم و غیرفوری به مسائلی گفته میشود که حل آنها برای ما ضروری است، ولی برای حل اینگونه مسائل محدودیت زمانی نداریم.
مسائل فوری و غیرمهم به مسائلی گفته میشود که شاید مهم نباشند، اما در یک محدوده زمانی حتما باید حل شوند و اگر آن زمان بگذرد، امکان حل مشکل بسیار کم و حتی غیرممکن خواهد بود.
برای مثال: اینکه تماس بگیرید و روز تولد دوستتان را تبریک بگویید، ممکن است مساله خیلی مهمی نباشد، اما زمان خاصی دارد و باید در همان محدوده زمانی انجام شود.
مسائل مهم و فوری مسائلی هستند که هم برای خود فرد مهم هستند و هم برای حل آنها محدودیت زمانی وجود دارد.
مسائل غیرمهم و غیرفوری، مسائلی هستند که نه برای فرد مهماند و نه حل آن محدودیت زمانی دارد.
پس تشخیص درست اولویتها اهمیت دارد. پس از اینکه توانستیم اولین اولویت خود را شناسایی کنیم، باید در جهت حل آن مشکل اقدام کنیم.
۲٫ پیدا کردن راهحلهای مختلف
هنگامی که مساله یا مشکل دقیقا مشخص و معلوم شد، فرد باید بکوشد راهحلهای مختلفی برای مشکل خود پیدا کند. برای این کار، فرد باید ذهن خود را باز نگه دارد، آن را سانسور نکند و هر راهحلی را که به ذهنش میرسد (چه درست و چه نادرست) در نظر بگیرد. همچنین باید با دیگران مشورت کند. نکته مهم در این مرحله، کمیت راهحلهاست و نه کیفیت آنها؛ یعنی هر چه تعداد راهحلها بیشتر، بهتر زیرا در این مرحله، راهحلها مورد قضاوت و ارزشیابی قرار نمیگیرند بنابراین هر راهحلی که به ذهن میرسد، چه مثبت و چه منفی، باید نوشته شود. به این کار، «بارش افکار» میگویند. این امر به دو دلیل است:
اولا: هنگامی که فرد ذهنش را باز میکند، بسیاری از راهحلهایی را که قبلا آموخته ولی بهدلیل اینکه مدتهاست آنها را به کار نبرده، فراموش کرده، در مغز فراخوانده میشود و دوباره آنها را به همان شکل یا در شکلی جدید به کار میبرد. این کار خود منجر به افزایش اعتماد بهنفس فرد میشود.
ثانیا: هدف این مرحله دست یافتن به راهحلهای متعدد است. چیستی و چگونگی راهحلها مهم نیست.
البته توجه به این نکته ضروری است که در روش بارش افکار، فرد مجاز به ارائه راهحلهایی است که به خودش و دیگران صدمه و آسیب نرساند.
۳٫ تصمیمگیری
انسانها به میزان زیادی سرنوشت خود را، خودشان رقم میزنند و تصمیمگیری ابزاری است که این کار را برای آنها انجام میدهد. تصمیمگیری، فرایند پیچیدهای است و تصمیمگیریهای درست، در ارتقای رفتارهای سالم، مثبت و قابلپذیرش و بهطور کلی آینده مثبت نقش مهمی دارد. به همین ترتیب تصمیمگیریهای اشتباه ممکن است بر جنبههای مختلف زندگی و آینده فرد تاثیر منفی بگذارد.
در این مرحله تکتک راهحلهایی که در مرحله قبل شناسایی شده بودند، مورد قضاوت و ارزشیابی قرار میگیرند. برای این کار، افراد باید پیامدها و قابلیت دسترسی هر راهحل را قبل از استفاده از آن، پیشبینی کنند. چنین کاری احتمال استفاده از راهحلهایی را که پیامدهای خطرناک همراه دارد، کاهش میدهد. در این مرحله، این فرصت به فرد داده میشود که قبل از اینکه از یک راهحل استفاده کند، نتیجه و پیامد هر یک از راهحلها را پیشبینی و سپس با مقایسه پیامدها و نتایج راهحلهای مختلف، بهترین راهحل را انتخاب کند.
پس فرد باید این جسارت و شهامت را داشته باشد که از بین گزینههای موجود، یک گزینه را بهعنوان مناسبترین گزینه انتخاب کند.
تصمیمها شامل انتخابهای سیاه و سفید نیستند و در بیشتر موارد، حق انتخابهای متعددی در یک موقعیت تصمیمگیری وجود دارد. شناسایی این انتخابهای مختلف مستلزم استفاده از فرایند تفکر خلاق است و برای تحریک تفکر خلاق، بارش فکری یعنی عدم انتقاد از ایدهها و خوشامدگویی به هر ایدهای مفید است. علاوه بر این، معمولا مشورت با سایر افراد نیز انتخابهای دیگری را به میان میآورد. نکته مهم در این مرحله تاکید بر یافتن حق انتخابهای بیشتر است زیرا هر چه انتخابهای موجود در یک موقعیت بیشتر باشد، امکان تصمیمگیری منطقی نیز افزایش مییابد.
نهایتا با توجه به پیشبینی پیامدهای مثبت و منفی، بهترین مورد انتخاب و تصمیمگیری انجام میشود.
۴٫ بازنگری
پیش از آنکه خود را به اجرای راهحلی متعهد کنید، لازم است بازنگری نهایی انجام شود. مانند سایر موارد مربوط به فرایند حلمساله، طول مدت بازنگری و شیوههایی که به کار میگیرید، به اهمیت و فوریت مساله بستگی دارند.
ممکن است این بازنگری چند ثانیه یا چند ماه طول بکشد ولی همیشه انجام این بازنگری باارزش است و لازم است راهحل خود را از چند زاویه بازنگری کنید. در این مرحله براساس پیامدهای پیشبینیشده برای هر راهحل، راهحلی که بیشترین پیامدهای مثبت و کمترین پیامدهای منفی را به همراه دارد، انتخاب میشود.
اگر راهحل انتخابشده رضایتبخش بود، فرایند حلمساله پایان مییابد و اگر موثر نبود، باید از راهحلهای دیگری استفاده کرد یا فرایند حلمساله را از ابتدا شروع کرد بنابراین فرایند زمانی پایان مییابد که آن موقعیت، دیگر برای فرد مسالهساز نباشد.
دکتر هانیه زایررضایی، روانشناس بالینی