قسمت دوم
اگر باز به عقب تر برگردیم ،به زمان خردسالی و جنینی وتمام فرم های متفاوت را در نظر بگیریم، نتیجه می گیریم که در همه آن زمانها مغز در حال شکلگیری بوده است و این بسیار مهم است اما در واقع تجربیات مربوط به آن زمان ها،پدیده ای را به وجود می آورد به نام تغییرات اپی ژنتیک در بعضی موارد به صورت دائم برخی از ژن ها را فعال کرده و برخی از ژن ها را خاموش می کند.
به عنوان مثال:
اگر جنینی در حاملگی در معرض هورمونهای استرس بدن مادر قرار بگیرد،ژن های موثر در تکامل قشر امیگدلا در بزرگسالی، آمیگدلای حساس تری را تولید خواهند کرد در نتیجه مغز شما هورمونهای استرس بیشتری تولید خواهد کرد،
و اگر باز هم به عقب تر برگردیم زمانی که فقط شما یک جنین بوده اید.همان زمانی که شما فقط از تعدادی ژن تشکیل شده بودید در این زمان است که تنها برای ما اهمیت پیدا میکنند با این که ژن ها به صورت مستقل هیچ رفتاری را تعیین نمی کنند.
زیرا ژنها در محیط های متفاوت رفتارهای متفاوتی از خود بروز میدهند.
مثال کلیدی در این زمینه ژن وجود دارد به نام”MAO_A” و اگر شما این ترکیب ژن را داشته باشید احتمال بیشتری برای ابراز خشونت بر ضد اجتماع خود دارید
و اگر در کودکی مورد خشونت خانگی قرار گرفته باشید،ژن و محیط با هم ارتباط برقرار کرده و تمامی اتفاقاتی که در همان یک ثانیه اتفاق می افتد،برآیندی از مجموع تمام تجربیات محیط و رفتار ژن در طول عمر شما خواهد بود
اینک با شگفتی باید به دوران عقب تری برگردیم ،قرن ها عقب تر از اجداد ما چه کارهایی انجام می دادند؟
به عنوان مثال اگر اجداد شما از عشایر بوده اند
کار آنها چوپانی بوده است مردمی که در دشت و صحرا با گله های شتر گاو و بزهای خود زندگی می کنند
احتمال بیشتر در به وجود آوردن سنتی پهلوان سالاری دارند.
مملو از جنگجویان از هر رده اجتماعی ،مجازاتهای سخت، انتقامجویی های بین قبیله ای و در کمال شگفتی قرنها بعد هنوز میتواند ارزش های اجتماعی که در ان ما بزرگ شده ایم را تحت تاثیر قرار دهد
و اگر باز هم به گذشته دورتر برگردیم به میلیونها سال پیش به این علت اگر درباره ژن ها صحبت میکنیم در واقع در مورد تکامل ژن ها صحبت می کنیم.
و آنچه می بینید به عنوان مثال الگوهای گوناگون در سراسر گونههای متنوع پستانداران است.
برخی از آنها برای سطوح بسیار پایین خشونت و تکامل یافته اند
دیگران در جهت مخالف تکامل یافته اند و انسان ها از هر نظر در میانه این محدوده شناورند، این گونه بسیار آشفته انسان که به سختی در گروهها جا میگیردتوانایی کامل در تصمیم گیری و قدم گذاشتن در هر دو مسیر را دارند.
بر سر ما چه آمده است ؟در واقع چیزی که دراینجامیبنید،ومیخواهید رفتاری را درک کنید،چه خوشایندو شگفت انگیزو یا رفتارهای گیج کننده ! اگر می خواهید آنها را درک کنید
روی اتفاقی حساب کنید که در یک ثانیه قبل ،یک میلیون سال قبل و در بین این سالها پیش آمده پس ما چه نتیجهای در این زمان بگیریم؟ واقعاً بسیار پیچیده است
وای !وای این که واقعا مفید بود و پیچیده ،بهتر است که شما بسیار دقیق و محتاط عمل کنید.
قبل از اینکه نتیجه گیری کنید چه چیز باعث بروز رفتارهای می شود
به خصوص اگر رفتاری باشد که با تعصب درباره آن قضاوت میکنید.
حال برای من مهم ترین نکته درباره کل مسئله این بود که مربوط به تغییر و تحول است در هر ذره ای از بیولوژیک که من در اینجا ذکر کردم می تواند در شرایط گوناگون تغییر کند.
مثال تحولات اکوسیستم
سال پیش صحرای بزرگ آفریقا مرتع سرسبز بوده است
سوالات اجتماعی در قرن ۱۷، ترسناک ترین مردم اروپا سوئدیها بودهاند. به همه جای یورش می برند
مدلی که از لشکر نظامی سوئد ای باقی مانده است دویست سال است که نجنگیده اند.
از این همه مهمتر مغز تغییر می کند نورونها ارتباطات جدید بین همدیگر را می سازند
ارتباطات را قطع میکنند همه چیز در مغز تغییر میکند و در نتیجه نمونههای فوقالعادهای از تغییر در انسانها دیده شده است
ولی مردی به نام جان نیوتن یک اروپایی معتقد است که نقشی محوری در لغو برده داری امپراطوری بریتانیا را در اوایل۱۸۰۰ داشت و شگفت آور اینکه ایده های جوانی خود را کاپیتان کشتی برده داران سپری کرده بودو پس از آن به عنوان تاجر در بردهداری سرمایهگذاری کرده بود، ثروتمند شده بود بعد چیزی در او تغییر کرد.پدیدهای که در کاری که نیوتون برایش مشهور شد نمود پیدا کرد. در سرودی که او نوشته بود” فضیلت اعجاب انگیز”
این مردی به نام “رنجی آیه که در صبح روز دسامبر ۱۹۴۱
نزدیک به هدایت یک اسکادران بمب افکن ژاپنی برای حمله به پرل هاربر بود.
این مرد همان مردی است که ۵۰ سال بعد در همان تاریخ بازماندگان آن حمله را در آغوش کشیده
به عنوان یک مرد مسن رنجی آیه به ملاقات بازماندگان حمله به پرل هاربر آمد،در مراسمی در این بندر و با انگلیسی ناشیانه از آنچه که در جوانی انجام داده بود عذرخواهی کرد،برای تغییر همیشه نیاز به دهه ها نیست،گاهی اوقات تغییر فوق العاده می تواند فقط در چندساعت اتفاق می افتد.در کریسمس ۱۹۱۴ جنگ جهانی اول را در نظر بگیرید.
قدرت هایی که آتشبس کوتاهی را مذاکره کردند
که سربازان بتوانند بیرون بروند و اجساد سربازان گمنام را از زمین غیر مسکونی بین خطوط سنگرها جمعآوری کنند و به زودی سربازان بریتانیایی و آلمانی
آن کار را انجام می دادند.
به یگدیگر درحمل و نقل جنازه ها کمک می کردند
و بعد به همدیگر برای کندن قبر در زمین های یخ زده کمک می کردند و بعد از آن با هم دعا میکردند
و بعد کریسمس را با هم جشن گرفتند و به هم هدیه دادند و در روز بعد آنها در کنار هم فوتبال بازی می کردند
آدرس جابجا می کردند که بعد از جنگ همدیگر را ملاقات کنند. صلح ادامه پیدا کرد تا زمانی که افسران مجبورشدند حضورا به آنجا بروند.
مقامات ارشد گفتندکه اخراجتان میکنیم، مگر اینکه برگردید و همدیگر را بکشید.
فقط چندین ساعت طول کشید برای این مردان به وجود آوردن گروه کاملاً جدیدی از “ما”
همه ما در سنگر ها در این جا در هر دو طرف ،در حال مرگ بدون هیچ دلیل و آنها افرادی فاقد چهره و هویت که در پشت قدرت،پشت خطوط وجود دارند
آنها که مانند مهره های بازی اند.
گاه گاه، تغییر در ثانیه رخ میدهند احتمالاً هولناکترین مثال آن که در جنگ ویتنام اتفاق افتاده است.
قتل عام”مای لای” بود
یک تیپ از سربازان آمریکایی به یک روستای پر از غیرنظامیان بی دفاع رفتند و بیش از ۳۵۰ تا ۵۰۰ چند از آنها را به قتل رساندند.
به تجاوز دسته جمعی زنان و کودکان دست زدند.
بدن ها را مثله کردند.مخوف بود،
مخوف بود برای آن که در واقعیت رخ داد و برای آن که دولت آن را تکذیب کرد.
مخوف به دلیل آنکه به طور قطع یک رویداد منحصر به فرد نبود.
این مرد هیو تامپسون مردی است که قتل عام” مای لای” را متوقف کرد.
خلبان هلیکوپتر نظامی بود
در آنجا فرود آمد و ازهلیکوپتر خارج شد و دید که سربازان آمریکایی به نوزادان وزنان تیراندازی می کنند،
فهمید داستان از چه قرار است برای همین هلیکوپتر خود را برداشت و کاری کرد که یک عمر شستشوی مغزی از بین برود.
در بین برخی از روستاییان بازمانده و سربازان آمریکایی و مسلسل خود را به سوی همرزمان آمریکایی خود نشانه گرفت.
و گفت اگر کشتار را متوقف نکنید همه شما را خواهم کشت.
در این حال این افراد ویژگی بیشتر از هیچ کدام مان را ندارند همان هورمون ها همان پیام رسان های عصبی همان بیولوژی آنچه ما در اینجا با باقی مانده است.
این کلیشه اجتناب ناپذیر است کسانی که تاریخ را مطالعه نمی کنند محکوم به تکرار آن هستند بلکه آنچه ما در اینجا داریم مخالف آن است کسانی که تاریخ تغییر و تحول فوق العاده انسان را مطالعه نمی کنند
زمانی که بیولوژی مسائلی که میتواند ما را متحول کند را مطالعه نمی کنند.
بدترین حالت بهترین حالت ما آنها افرادی هستند و مفهوم به ناچار این سلسله لحظات باشکوه هستند.
پس از شما متشکرم.
دراین مقاله میخواستم یک مدل ذهنی جدید به شما هدیه کنم.
نرگس فولادلو
کارشناس ارشد روانشناسی