#جول_اوستین
جول در مورد” شکست دادن ناامیدی” توضیح می دهد
اجازه ندهید که ناامیدی و عصبانیت شما را عقب نگه دارد
با ترحم به خودتان نشینید
در آنجا به جلو پیش بروید
آنجاست که خدا برای تان جبران می کند
انجاست که بیشتر از آنچه که می خواهید یا فکر می کنید انجام میدهد “لوک پانزده” داستان پسری مُصرف است این مرد جوان ارثش را گرفت و خانه را ترک کرد
تمام پولش را با دیوانه وار زندگی کردن، مهمانی گرفتن
و تصمیم گیری ضعیف هدر داد
در نهایت سر عقل آمد و تصمیم گرفت
به خانه برگردد
پدرش برای دیدن او دوید
با آغوش باز به او خوش آمد گفت
خیلی خوشحال بود که پسرش برگشته است
به زیر دستانش گفت که بروند و بزرگترین گوساله را بکشند
مهمانی خواهند داشت
برادر بزرگتر در میدان بود و کار می کرد وقتی صدای موسیقی و رقص و شنید
از کسی پرسید این جشن برای چیست
به او گفتند: برادرت به خانه بازگشته است
برای خوش آمد گویی به او مهمانی داریم
“آیه بیست و هشت” می گوید: برادر بزرگتر عصبانی شد و نپذیرفت که برود
پدرش آمد و از او درخواست کرد: بجنب پسرم بیا
برادرت به خانه باز گشته است
گفت: پدر، من تمام این سالها برایت کار کردم
به گونه ای برده بودم
همیشه کاری را که میخواهی انجام می دهم
ولی هرگز به من بز لاغری هم نداده ای با این حال میروی و گوساله ی چاقی برای او میکشی
آن هم بعد از تمام کارهایی که کرده است
میتوانستید ناامیدی و عصبانیت را در روح بشنوید
عادلانه نیست
او با من درست رفتار نکرده است
من به مهمانی تو نمی آیم
نکته ای کهمیخواهم بگویم این است مهمانی بدون او ادامه یافت
عصبانیت و ناامیدی او، مهمانی را متوقف نکرد
فقط او را از رفتن به مهمانی بازداشت
گاهی ما به نبخشیدن میچسبیم
به عصبانیت، تنفر
فکر میکنیم که این باعث اذیت فرد دیگری می شود
واقعیت این است که جشن زندگی هنوز ادامه دارد
فقط به ما آسیب میزند
آیا اجازه میدهید که ناامیدی شما را از جشن زندگی دور نگه دارد؟
آیا اجازه میدهید که ناامیدی شمارا از لذت بردن از امروز باز دارد ؟
چرا تلخی ها را رها نمی کنید و به جشن زندگی نمی آیید ؟
زندگی اتفاق میافتد
زندگی، جشن بزرگ است
امروز هدیه الهی است