من به آنها امید می دهم ، روحشان را بلند می کنم
می بینم چیزی هست که بتونم دربارش با آنها دعا کنم یا نه
این زندگی کردن به عنوان یک التیام دهنده و شفادهنده هست.
چند وقت پیش رفته بودم فروشگاه و حدود هشت یا نه نفر در صف جلوی من بودند منتظر پرداخت در صندوق
خانمی که در صندوق کار میکرد خیلی آهسته بود یکی یکی وسایل را بر میداشت و قیمت میزد ما باید مدت زیادی صبر میکردیم. اشتباه محاسباتی میکرد و سرپرست مجبور میشد بیاید اعصاب مردم جلوی من خیلی خرد شده بود
زمانی که نوبت شان می رسید بد برخورد می کردند
سرد برخورد می کردند و عصبی بودند، بعضی هاشون حتی به خانم جوان بی احترامی می کردند. اما اون هم داشت تمام تلاشش را برای انجام کارش می کرد.
فقط اعصابش خورد بود و هیچ چیز اونجوری که میخواست نبود من باید یک تضمینی می گرفتم
من می خواهم قسمتی از مشکل باشم یا قسمتی از راه حل؟
من هم مانند بقیه می خواهم اعصاب خردی بیشتری به او بدهم و زندگی را برایش سخت تر کنم؟
یا می خواهم به عنوان یک التیام بخش زندگی کنم؟
از اونجایی که کشیش هستم گفتم شاید مرا بشناسد
تصمیم گرفتم دوستی را انتخاب کنم وقتی رسیدم به آنجا لبخند بزرگی زدم و گفتم
من فکر می کنم تو داری کار عالی انجام می دی
این مردم، میدونم یه جورایی بی احترامی میکنید
و صبر ندارند اما اجازه نده این موضوع آزارت بدهد من میدانم تو داری تمام تلاشت را می کنی
شروع کرد به گریه
با خودم گفتم خدایا الان دقیقا چی کار کردم؟
صف قبلا طولانی بود ولی الان طولانی تر شده بود
گفتم مشکل چیه؟ گفت: جول، پسر کوچکم در بیمارستان هست.
من اینقدر نگران هستم که نمی توانم روی کارم تمرکز کنم
دوستان، معمولاً وقتی کسی رو به راه نیست
حتما دلیلی دارد
اینکه نگرانی و اعصاب خوردی دارند دلیلی دارد
ما نمی توانیم زندگی شخصی آنها را ببینید درد و رنجی که در جریان هست و فشار آورده
ولی آنها تمام تلاششان را می کنند تا خود را سرپا نگه دارند
نیاز دارند تا کس دیگری وارد شود و بار اضافی بر دوش آنها بگذارد
من یاد گرفتم که خداوند مردم را از روی قصد با هدف در مسیر ما قرار می دهد تا به آنها عشق بورزیم و به سوی رستگاری ببریم.
#جول_اوستین